گفت نبی علی مع الحق بود
حق علی و علی فقط حق بود
گفت نبی که مولا علی ست
نور علی بر دل ما منجلیست
علی
ای غزلم سرشته از یـــاد تو
ای عسلم رسیده از نــــام تو
شعر مرا عشق تو کامـل کند
ای نفسم بسته به آن نـاز تو
صبح امید دل مـن تـــوئی تو
ای هــــدفم گشته فقط راه تو
ستاره ی بخت دلم تــوئی تو
ای سحرم دمیده با ســـاز تو
ماه دل خراب من تــــوئی تو
ای شـــــــرفم در گرو راز تو
کار دل عاشق من تـــوئی تو
ای دل من بیدل آن کــــار تو
علی - 1/3/91
(این کلام نقل به مضمون از مرحوم علامه جعفری رحمه الله علیه است)
(این کلام نقل به مضمون از مرحوم علامه جعفری رحمه الله علیه است):
ایشان می فرمودند : عده ای از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست».
برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه ی آن است. اما معیار ارزش انسانها در چیست.
هر کدام از جامعه شناسها صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند.
بعد وقتی نوبت به بنده رسید گفتم : اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد.
کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است.
کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است.
اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه ی خداست.
علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسها صحبتهای مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه میفرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» «ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست می دارد».
وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند . . .
حضرت علامه در ادامه میفرمودند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» . چقدر بدش میآید؟ در واقع میفهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی ارزش است!
اینجاست که ارزش «ثارالله» معلوم میشود .ثار الله اضافه یتشریفی است. خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش گذاری است و ارزش آن به اندازه ی خدای متعال است.
سلام . سال نو بر همه ی دوستان مبارک باشه . امید که سالی پر بار و پربرکت داشته باشید.
45 دستور شگفت انگیز برای زندگی بهتر را ببینید :
1. به مردم بیش از انتظاراتشان ببخشید و اینکار را با روی خوش انجام دهید.
2. شعر مورد علاقه تان را از بر کنید.
3. هر آنچه که میشنوید را باور نکنید، همه دارایی تان را خرج نکنید و هر چقدر که می خواهید نخوابید.
4. وقتی میگویید "دوستت دارم"، واقعاً داشته باشید.
5. وقتی میگویید "متاسفمa"، در چشم طرف مقابل نگاه کنید.
6. پیش از ازدواج حداقل شش ماه نامزد بمانید.
7. به عشق در نگاه اول اعتقاد داشته باشید.
8. هیچگاه به رویاهای دیگران نخندید.
9. عمیق و مشتاقانه عشق بورزید. ممکن است صدمه ببینید ولی این تنها راه کامل زندگی کردن است.
10. در اختلافات، منصفانه مبارزه کنید. بدون صدا زدن اسامی افراد.
11. مردم را از روی خویشاوندانشان مورد قضاوت قرار ندهید.
12. آرام صحبت کنید، سریع فکر کنید.
13. وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که تمایلی به پاسخ دادن ندارید، لبخند زده، و سوال کنید، "چرا میخواهی بدانی؟"
14. بیاد داشته باشید که عشق بزرگ و کامیابی های بزرگ ریسک بزرگ می طلبند.
15. با مادرتان در تماس باشید.
16.وقتی کسی عطسه میکند به او بگویید "عافیت باشه!"
17. وقتی شکست میخورید، درسی که از آن شکست می آموزید را فراموش نکنید.
18. سه چیز را بیاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و پذیرفتن مسئولیت همه کارهایتان.
19. اجازه ندهید یک مشاجره کوچک یک دوستی بزرگ را خراب کند.
20. وقتی متوجه اشتباه خود شدید، قدمهای فوری برای جبران آن بردارید.
21. وقتی گوشی تلفن را برمی دارید لبخند بزنید، فرد تماس گیرنده لبخند شما را در صدایتان خواهد شنید.
22. با زن یا مردی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. وقتی سنتان بالاتر میرود، مهارتهای محاوره ای به اندازه مهارتهای دیگر اهمیت پیدا خواهد کرد.
23. مقدار زمانی را در تنهایی سپری کنید.
24. آغوشتان را برای تغییر باز کنید ولی نه به اندازه ای که ارزشهایتان زیر سوال رود.
25. بیاد داشته باشید که گاهی سکوت بهترین پاسخ است.
26. بیشتر کتاب بخوانید و کمتر تلویزیون تماشا کنید.
27. شرافتمندانه و خوب زندگی کنید تا در زمان پیری وقتی به گذشته فکر کردید، فرصتی دوباره برای لذت بردن از آن پیدا کنید.
28. به خدا توکل کنید ولی درب ماشینتان را قفل کنید.
29. وجود فضایی عاشقانه در خانه تان بسیار مهم است. هر آنچه که میتوانید برای ایجاد خانه ای آرام، آسوده و امن انجام دهید.
30. در اختلافات با کسی که دوستش دارید، با موقعیت کنونی دست و پنجه نرم کنید. گذشته را پیش نکشید.
31. مفهوم عمیق و ژرف مطالب را درک کنید.
32. دانش خود را به اشتراک بگذارید. این روشی است برای دستیابی به ابدیت.
33. با محیط زیست مهربان باشید.
34. با خدا راز و نیاز کنید. قدرت بیکرانی در این کار است.
35. وقتی کسی از شما تعریف میکند هیچگاه حرفش را قطع نکنید.
36. حواستان به کار خودتان باشد.
37. به کسی که زمان بوسیدن شما چشمانش را نمی بندد اعتماد نکنید.
38. یکبار در سال به جایی بروید که تابحال نرفته اید.
39. اگر درآمد زیادی دارید، بخش از آنرا در زمان زنده بودنتان برای کمک به دیگران اختصاص دهید. این بزرگترین لذت بردن از ثروت است.
40. بخاطر داشته باشید که دست نیافتن به چیزی که دوست دارید گاهی خوش اقبالی است.
41. قوانین را بیاموزید سپس برخی را بشکنید.
42. بیاد داشته باشید بهترین رابطه آنی است که عشق شما به یکدیگر بزرگتر از نیاز شما به یکدیگر باشد.
43. موفقیت خود را اینگونه محک بزنید که چه چیزی را از دست می دهید تا چه چیزی را بدست آورید.
44. بخاطر داشته باشید که شخصیت شما سرنوشت شما است.
45. متهورانه به عشق خود نزدیک شوید.
می نویسم نـــامه ای از بهر دوست
او که صدها خصلت زیـبا دراوست
می نویسم حـــــرفی از جنس بلور
می فرستم نـــــــامه ای از راه دور
محمـــل این نامه ام عشقی نکوست
مقصد این حرف دل جائی مگوست
سیــنه ام از هجر تــــو آشفته است
دیـــده ام از بهـر تــــو آزرده است
می نـــویسم قصــه ای از غصه ام
مــی فـــرستم تکــه ای از جثــه ام
یـــک دل غرق به خـون غرق گناه
یـــک دل آزرده از خــــلق خــــدا
این دلــــم تنـــها به عشقت می زند
این دلــــم شبـــها به شوقت می تپد
حــرفی از سمت دلت چــون کیمیا
زر کند ســــیم دلــــم ای بــــی ریا
پس دریــــغ از جسم بی جـانم نکن
پس دریــــغ از روح بیمـــارم نکن
چون قدیم از بهر من بوسه فرست
جــان دهد لعل لبت روضه فرست
بــــا پیـــامت جــان ما را تازه کن
با سلامت عشق مــا را خاصه کن
بی دل از شوق لبت جـان می دهد
بر صفــــای روی تــو آن می دهد
علی
دوستان عزیزم سلام . عید امید مبارک و دل همتون شاد شاد بـــاشه
اینم دل نوشته دیگری تقدیم به حضرت صاحب (عج) و همه شمــــــا
دوستداران حضرتش ...
**************************
عمرم همه سر آمد روی تو را ندیدم
رویت به ما عیـــان کــن بر دیدنت نشینم
ای منجی زمانه بهر ظــــهور رویت
عمری سفر نــــــمایم تــا محضرت نشینم
مائیم و یک دل تنگ از غیبت نهانت
آخـــر تو هم دعـــا کن بر حضرتت نشینم
شاید که انتقامت یک آرزوی ما بود
امــــا رخـــت بدیــــدن ، بـــر منتت نشینم
ای منتقم به خون ،عباس و آل زهرا
با یک ســر پر از شـور بر دشمنت نشینم
ما را غم فراقت دلخونتر از زمان کرد
ساقی بیــار بـــاده مست از می ات نشینم
منجی که از درآیـــد عشاق جانسپارند
از همت تو ای یـــــار بــــریــاریت نشینم
مولای سبزپوش م چون از سفر درآیی
والــه شـــوم و حیران ، بر خجلتت نشینم
السلام علیک یا ابا عبدالله
بــــــاز دلهــــا یاد مولا کرده است
ســــاز دلها بـــاز غوغا کرده است
کربلا در روح مـــــــا دارد اثـــــر
آن حمـــاسه در جهـــــان دارد ثمر
یـــا حسین گفتم دلــــم آتش گرفت
دختری در شهر شام خـوابش گرفت
خواب بابا دیـــد بــــا جسمی کبود
خسته از نا مردمی مــویش چو دود
جون که از خوابش پرید رنگش پرید
راستی جسم عریان پدر دختر ندید؟
ناز دختر بر پـــــدر رازی مگوست
یـــــاد او اندر دلش یـادی نکوست
شد دلش تنگ و دو دیده پـــر ز آب
بد سرش دامــــان عمه دل کبـــاب
تا که شد اشکش روان سینی رسـید
وای! قلبـــش گرفت وقتی که دیـــد
این ســـر بابای مـن بشکسته است
از جفــــای دشمنان او خسته است
گـــرد و خاک از چهره ی بابا زدود
بــــا سرش او عشق بازی ها نمود
در ره عشق پـــدر جـــانش بــداد
تـــا قیـــامت یـــاد او در دل بماند
علی - بیاد سه ساله امام حسین (ع)
از آسمـان قلبم امشب ستــاره بــــارید
از جنت الـــهی امشب شکوفه بـــــارید
بـــوی سر بـــریده ، آیـــد ز نو رسیده
عقل از ســرم ربوده بــــوی گل رسیده
از برکت حسینی فطـــرس شفـــا گرفته
نیــــکو اگـــر ببینی ، دلـــها جلا گرفته
عشقش درون قــلبم ، قیــامتی بپــا کرد
در عرش حق اعلی شفــاعتی بنـــا کرد
گرعشق او نباشد عبدی ذلــیل وخوارم
اما ز دولتش بین در عــرش پــا گذارم
نـازم به نام نازش ، نازش کشم ، بنازم
گـر نگهی کند او، از همه بی نیـــــازم
او عبد حضرت حق نــــامش ابا عبدالله
او عشق کل هستی در قلب ما سوی الله
خاتم به او بنــــازید ، ثار الله اش بنامید
هرکس حسین ندارد اومـرده اش بنامید علی - 25/5/86
شب میـــــلاد مـــولایم علی شد
علی بـــر عــالم و آدم وصی شد
شبی زیبـــاتـر از امشب نبــاشد
علی شیر خــــدا برمـا صفی شد
علی مشتق ز نــــام حـــی دادار
ز بهر قلب مـــا حیـــدر جلی شد
علی عــشق همه مــــردان عـالم
به انس و جن ببین مولا شفی شد
علی شد ســـاقی آن حوض کوثر
به خاتم بین علی الحق وصی شد
علی شـد حجت یــــزدان یکـــتا
به شیعه سرور و مــولا علی شد
قســیم جنت و دوزخ چـــه زیـبا
بـــه قلب شیعیــــانش منجلی شد
"علی" بیدل شده از عشق مـولا
علی شــاه نجف بــر دل ولی شد
علی - 13 رجب
حکایت یک جانباز
چندسال قبل که ماشین نداشتم یک روزجهت انجام کارهای روزمره باشخصی آشناشدم. اویک پیکان داشت. آدرس وشماره تلفنش رابه من دادکه بعنوان راننده تاکسی ازاواستفاده نمایم. روزهای اولی که بااوبودم فقط شوخی می کردومی خندید.دفعات بعد که درشهرازاین اداره به آن اداره می رفتیم دائمامراسرزنش می کرد. مثلاتوی خیابان مراباافراد سالم مقایسه می کردومی گفت دلت می خواهد مثل این آقاراه بروی ؟.من می گفتم خداوندسرنوشت مرااینطوری رقم زده است ورضایم به رضای او.هردفعه به نحوی مرامورد نکوهش وسرزنش قرار می داد. وقتی ناراحتی مرامی دید فوری عذرخواهی می کرد.حتی یک بارمن به اتفاق همسروفرزندیک ماهه ام سوارماشین اوشدیم، دربرگشت به طرف منزل حرف های ناراحت کننده زدکه همسرم بسیارناراحت شد. اومی گفت چرابایک انسان فلج ازدواج کردی که فرزنددارشده ای ؟ گناه این بچه چیست که فردا تواجتماع بایدباپدری معلول ظاهرشود ؟یاتوی مدرسه بین همکلاسی هایش باداشتن چنین پدری خجالت بکشد ؟ بازهم من صلواتی می فرستادم و می گفتم بارالها بندگان زبون نفهمت راهدایت کن . آن روزخیلی دلم شکست. همسرم مرادلداری می داد ومی گفت به حرف های آن مرد توجه نکن من باافتخار باتوازدواج کرده ا م وتااخرین لحظه عمرم باشایستگی درکنارت خواهم بود وانشاالله فرزندت نیزبه تووایثارگری هایت افتخارخواهد کردواطمینان داشته باش که آن مردروزی ازاین گفته اش پشیمان خواهد شد.
صحبت های همسرم به من آرامش نسبی داد.یک سال بعدروز ولادت آقا ابوالفضل (ع) بمناسبت روز جانبازمراسم جشنی از سوی بنیاد برگزارشده بود.پس ازاتمام مراسم به اتفاق یکی از جانبازان35درصد منتظرتاکسی بودیم. ناگهان آن مرد شیطان جلوی ماظاهر شد. به اوگفتم جایی نمی روم. هرچه اصرار کردسوارنشدم. به من گفت سوار شوباتو کار دارم. باخودم فکر کردم لابد می خواهدبابت حرف های سال گذشته اش معذرت خواهی کندپس بهتراست سوار شوم تامن هم ازاو گلایه ای داشته باشم. بادوستم سوارشدیم. ای کاش سوار نمی شدیم. وسط راه دوستم پیاده شد.
من ما ندم باآن شیطان. منتظرعذرخواهی اوبودم ولی نه تنهامعذرت نخواست بلکه بانهایت بی شرمی حرف های گذشته اش راتکراروتاییدمی کرد.کلافه شده بودم. به اوگفتم آقای ماجانبازان حضرت ابوالفضل (ع) است، هرگونه بی احترامی به جانبازان بی حرمتی به آقامان است. اما آن بی وجدان باصراحت وکمال بی وجدانی حضرت عباس راموردتمسخر قرار دادوبه علمدارکربلا وهمه ائمه اطهارعلیه السلام توهین کرد.حرف های ناپسند او همچون پتکی بود برسرمن. ازخداخواستم به من قدرتی دهد تا زبان اوراازحلقومش بیرون بکشم ولی افسوس که توانایی نداشتم. سرش دادزدم گفتم مراکنار خیابان پیاده کن. خلاصه بادادوفریادپیاده شدم. خیلی ناراحت بودم. کرایه اش راپرت کردم توی صورتش وگفتم ازخدامی خواهم تاخودش تورامکافات نماید.توقلب حضرت مهدی راشکستی. مطمئن باش اوهم تورانمی بخشد.
ازاین ماجرا 8سال گذشت.حدود 2سال قبل برای خرید به بازار رفتم. ناگهان چشمم به شخصی افتاد که ظاهری نامناسب داشت وچند جفت جوراب پهن کرده بود. من اورا نشناختم امااو مرافوری شناخت. می خواستم به او توجهی نکنم وبه راهم ادامه دهم اماپشت ویلچرمراگرفت وشروع به گریه کرد کاپشنش راکنارزد. متوجه دستش شدم که ازآرنج قطع بود. کنجکاوشدم. علت راپرسیدم. گفت یک روز توی خیابان جایی که دورزدن ممنوع بودمی خواستم دوربزنم. بناچار دستم راازشیشه ماشین بیرون کرده بودم تاباعلامت دست ماشین های دیگر رامتوجه دورزدن نمایم امانمی دانم چی شد که یک ماشین سیمرغ کنارمن ترمز کرد. فقط صدای ترمز آن را متوجه شدم. بیهوش شد م. وقتی به هوش آمدم پزشک گفت متاسفم دست چپت قابل پیوند نبودوناچارا آن راقطع کردیم.
متاسفانه نه خودم بیمه بودم نه ماشینم وازشانس بد، من، رانند ه سیمرغ هم نوجوانی بود بدون گواهینامه .خلاصه مجبورشدم ماشین رابفروشم تامخارج بیمارستان راپرداخت نمایم. تازه چگونه می توانستم بایک دست رانندگی کنم.؟مدت زیادی بیکار بودم وصاحبخانه عذرمراخواست. درآن حال وهوابه طرف مواد مخدرروی آوردم. همسرم نیز دیگرتحمل این همه مصیبت وگرفتاری رانداشت و با2 فرزندم مراترک کرد وبه خانه پدرش رفت. تمام درها به رویم بسته شده است ودرحال حاضرچند جفت جوراب ازتولیدکننده می خرم ودست فروشی می کنم تامخارج زندگی ام راتامین نمایم.
درآن لحظه حرفی برای گفتن نداشتم. به اوگفتم بروبه درگاه خداتوبه کن تاشاید خدا رحمی به حالت بکند. اوگفت خیلی وقت است که دست به دامان خداشده ام اماخداهم این بنده نالایق رافراموش کرده است ولی من ازان روزی که دستم راازدست دادم تازه قدرومنزلت شماجانبازان رادرک می کنم . ازمن خواست تامن با جانبازان دیگربرای اودعاکنیم. من بااینکه اصلا راضی نبودم که اورابااین همه مصیبت ببینم از خدای منان خواستم که اگران ناد م وپشیمان است وبه سوی ائمه اطهار برگشته است موردلطف ورحمت خود قرار دهد.