سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از جمله چیزهایی که پستی دنیا را به تو نشان می دهد، آن است که خداوند ـ جلّ ثناؤه ـ بساط آن را از رویت وجّه و اختیار، از سرِ اولیا و دوستانش برکشیده و از روی آزمون و فتنه، آن را برای دشمنانش گسترده است. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :6
کل بازدید :145764
تعداد کل یاداشته ها : 71
103/2/16
9:11 ع

سلامی به لطافت بهار زیبا به همه دوستان
برای همه تون آرزوی موفقیت و بهروزی و سلامت دارم . همچنین آغاز هفته وحدت
و میلاد نبی اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) بر همه دوستداران آن بزرگــــــواران
مبارک باشه ...
برای این پست هم چند تا حکایت جالب را انتخاب کردم که به همه تون هدیه می کنم :
طلبکاران بدهکار خود را به نزد حاکم بردند و گفتند که از وی هزار دینـار طلب دارند و
او از پرداخت سر باز میزند .
حاکم از مرد پرسید : در برابر ادعای این طلبکاران چه جوابی داری؟
جواب داد : آنها درست می گویند و من به آنها بدهکارم اما من از آنها می خـواهم به
من مهلتی بدهند تا زمینها و شتران و گوسفندانم را بفروشم و قرض آنها را ادا کنم !
طلبکاران گفتند : ای حاکم ! به خدا قسم او دروغ میگوید. او اصلا مالی ندارد ، نه کم
و نه زیاد که بخواهد آن را بفروشد!
بدهکار گفت : ای حاکم ، خودتان شنیدید که آنها بر تهیدست بودن من شهـــــادت دادند 
پس چگونه از من مطالبه قرض می کنند؟
وقتی چنین شد ، حاکم دستور داد او را آزاد کنند.

                              **************************
مردی در بغداد بود که قرضهای زیادی بالا آورد و مفلس گشته بود.قاضی دستور داد :
دیگر کسی به او قرض ندهد و هرکس هم که به او قرض داده است صبر کند و قرض
خویش را مطالبه نکند.
و آنگــــاه دستور داد او را سوار بر قــــاطری کنند و در شهر بگردانند تـــا همه او را
بشناسند و از معامله کردن با او خودداری کنند.
او را در شهر گردانده و آنگاه به مقابل خانه اش آوردند. زمانی که از قاطر پائین آمد
صاحب قاطر گفت : کرایه قاطر را بده!
مرد برگشت و گفت : ای احمق! از صبح تا حالا برای چه کاری رفته بودیم ؟
                           ****************************
عثمان بن عفوان کیسه ی زری را بوسیله ی غلامی به نزد ابوذر فرستاد .عثمان به
غلام گفته بود : اگر ابوذر کیسه را از تو قبول کند ، آزاد خواهی بود .
وقتی غلام با کیسه ی زر به حضور ابوذر رسید ، ابوذر از قبول آن امتنـــــاع ورزید .
غلام اصرار کرد که آن را از او بپذیرد ، ولی او سر باز زد .
غلام با جدیت گفت که آن را قبـــول کن و گفت که : آزادی من در این است که تو این
کیسه را قبول کنی .
ابوذر جواب داد : آزادی تو در قبول است ولی به قیمت بندگی من !


87/1/2::: 12:25 ص
نظر()