می نویسم نـــامه ای از بهر دوست
او که صدها خصلت زیـبا دراوست
می نویسم حـــــرفی از جنس بلور
می فرستم نـــــــامه ای از راه دور
محمـــل این نامه ام عشقی نکوست
مقصد این حرف دل جائی مگوست
سیــنه ام از هجر تــــو آشفته است
دیـــده ام از بهـر تــــو آزرده است
می نـــویسم قصــه ای از غصه ام
مــی فـــرستم تکــه ای از جثــه ام
یـــک دل غرق به خـون غرق گناه
یـــک دل آزرده از خــــلق خــــدا
این دلــــم تنـــها به عشقت می زند
این دلــــم شبـــها به شوقت می تپد
حــرفی از سمت دلت چــون کیمیا
زر کند ســــیم دلــــم ای بــــی ریا
پس دریــــغ از جسم بی جـانم نکن
پس دریــــغ از روح بیمـــارم نکن
چون قدیم از بهر من بوسه فرست
جــان دهد لعل لبت روضه فرست
بــــا پیـــامت جــان ما را تازه کن
با سلامت عشق مــا را خاصه کن
بی دل از شوق لبت جـان می دهد
بر صفــــای روی تــو آن می دهد
علی