سلام گلشیفته جان؛ این روزها نام تو را از خیلیها میشنوم و در هر مجلس و مهمانیای نقل زبانهایی. شنیدهام رفتهای به ینگه دنیا و حجابت را از سر برداشتهای و...
گلشیفته جان، وقتی دو سال پیش با پسر بزرگم رفتم به سینما که فیلم "میم مثل مادرت" را ببینم، از بازی گرم و صمیمانه تو همه صورتم از اشک خیس شد، آن لحظه شک نداشتم که همه مادران ایرانی شبیه گلشیفتهاند و گلشیفته، نقش پنهانی است از تصویر مادری که هر ایرانی در ضمیرش دارد. مادری که همه وجودش ایثار و از خود گذشتگی است، میسوزد تا نور و گرمی و محبت و حیات ببخشد، "هست" برای آن که فرزندش "باشد". مادری که یک زیبایی آسمانی در رخسارش موج میزند و ترنم لبانش به ذکری الهی، در خانه نور میپراکند.
یادت هست هنگامی که تو با مشت به شیشه کوبیدی و دستت غرق خون شد تا فرزندت نجات یابد، چگونه "رسول ملاقلیپور" در پشت صحنه زار زار گریست؟ رسول، چهره مادر خودش را در تو ترسیم کرد. تو زنی شدی به شکل مادر رسول، به شکل مادر همه ایرانیها. این تاج افتخار را رسول بر سرت گذاشت پیش از آنکه آن حادثه، آن خبر شوم رخ دهد.
اما حالا تو رفتهای آنور دنیا و عوض شدهای. میگویند میخواهی ستاره فیلمهای هالیوود شوی.
گلشیفته جان، نمیدانم که مادرت در قید حیات هست یا نه، اما میخواهم به عنوان یک مادر با تو حرف بزنم.
دخترم،تو میدانی کههالیوود کجاست؟
میدانم که هنرپیشه هستی و به اندازه همه گیسهای سفید من در شباب عمرت فیلم دیدهای، عمرت دراز باد مادر، اما خبر از دنیای هالیوودیها داری؟ میدانی این اختاپوس بر هر زنی که چنگ بیاندازد تا چه منجلابهایی سقوطش میدهد؟ دخترم، دنیای غربی که تو اکنون به آنجا رفتهای، ترمز بریده است.
غرق شدن در تنعمات عجیب و تهوعآور جسمی، دارد مثل موریانه پایههای خانوادهها را در غرب میجود... میدانم، میدانم که آنها پیشرفتهاند، اما این پیشرفتها چشمت را کور نکند.
دخترم، برای من که مادرم قابل تصور نیست که چگونه یک هنرپیشه زن غربی، در حالی که از استودیو به خانه میآید و تنش به ننگ بوی مردی غریبه آغشته است، میتواند آغوشی پر از عشق را به همسرش هدیه دهد؟ چگونه چنین زنی همراه فرزندش، در برابر پرده سینما یا تلویزیون مینشیند و صحنه هم آغوشی خود و هنرپیشهای بیگانه را تماشا میکند؟ گلشیفته جان، دنیای رسانه و تبلیغات، خیلی پر هیاهوست.
مادر جان! مبادا زرق و برق هالیوود چشمت را کور کند که گوهر عصمت و عفافت را بدزدند.
شهرت، طعم خوشایندی دارد در شباب عمر. شهرت، یعنی پول، احترام، فلشهای پرنور دوربینهای عکاسی و هلهله و هورای میلیونها هوادار در سراسر جهان.
دخترم، هالیوود میتواند تو را به قله شهرت جهان برساند، میتواند نام تو را در تاریخ سینمای جهان جاودانه کند، میتواند حساب بانکی تو را با ارقام نجومی پرکند، دستشان درد نکند، خیلی هم خوب است که به این چیزها میرسی مادر. اما به یاد داشته باش که حتی اگر لباسی از یاقوت برتنت کنند، تاجی از الماس بر سرت بگذارند و در قصری پر از جواهرات رنگین و افسانهای ساکنت کنند، جای خانهای گرم از محبت و هلهله شادمانه کودکت را نخواهد گرفت.
این درسی بود که رسول ملاقلیپور به تو یاد داد، اما خیال میکنم خوب این درس را یاد نگرفتهای. از تو خواهش میکنم یک بار دیگر بنشین و فیلم "میم مثل مادر" را ببین؛ ببین رسول میخواسته در این فیلم چه چیز را به تو و به همه دختران ما حالی کند؟
فراموش نکن گلشیفته جان که تو اول یک مادر هستی، بعد یک هنرپیشه، اول یک مادر هستی بعد یک شهروند، اول یک مادر هستی بعد یک...حتی همسر. گلشیفته، هیچ چیز، هیچ چیز در دنیا وجود ندارد که بخواهی برای آن لذت یک مادر پاک و نورانی بودن را از دست بدهی.
تمام فرصتهای درخشان هالیوود هم نمیتواند لذت یک لحظه از تجربه شگفتی را که امثال مادر ملاقلیپور درک کردهاند به تو هدیه بدهد. هنرپیشه باش گلشیفته جان، به فکر ترقی و پیشرفت باش عزیزم، اما قبل از هر چیز یک "مادر" باش.