و باز فاطمیه آمد ...
و باز بوی غربت و بوی کوچه و بوی مدینه از زمان میبارد ...
باز هم علی تنها ماند
باز زینب مادر پدرش شد
باز مردم مدینه از گریه های فاطمه راحت شدند !!!
باز قلب بچه شیعه ها فشرده شد
باز بغضی پنهان در گلو خفه شد
باز در انتظار روی منتقم چشم به در داریم
باز دستان فاطمه از کفن برون شد
باز دست علی به پهلوی شکسته رسید
باز دلم تنگ است
و به انتظار مهدی چشم انتظارم ...
و اینم شعرم تقدیم به مادر شیعیان :
تـــو را از گُل نه از گِل آفریدند
تــــو را از جنت و دل آفریدند
تو اهـــل کــوثر و اهلِ خدایی
تـو فـــــرزندِ عزیزِ مصطفایی
به قلبم تـــا ابـد تیری نشسته
که بـر پهلوی تو دربی شکسته
تو هستی حــامی مولای مردان
شفیعی بهر هر شیعه ، مسلمان
بنـازم نـــام تو نام خدائیست
که کردارت همه خوی الهی ست
پیمبر دست تو بوسید و بو کرد
ز بوسیدن ببین احمد وضو کرد
توئی کفو علی مــادر به شیعه
تـــوئی عشق علــی ، ام الائمه
که جــانم تا ابد قربـــان جانت
شوم قربــانی ات جـانم فدایت
بود ایمــــان من شور حسینت
امـــام مجتبی نــور دو عینت
تـــوئی بهر پــــدر ام ابیـــها
تــــوئی محبوبه ی یزدان یکتا
علی - 31/2/87